امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

مامان و امیر ناز

هیئت عزادارن حضرت علی اصغر (ع)

اولین دسته عزاداری نازنینم دیروز واسه اولین بار به همراه بچه های مهدکودک تو دسته عزاداری شرکت کرد. عزیزجون تا فهمید امیرجون قراره بره دسته دو سه روز براش یه لباس مشکی بافت تا پسرم سردش نشه.(مامان مهربونم مرسی از اینکه اینهمه به فکر پسر نازمی) خیلی جالب بود کلی فرشته های کوچولو با سربند های مختلف  با یا حسین گفتناشون قلب ادمو می لرزوندن. خیلی سخت بود مواظبت از اینهمه کوچولو با اینکه گفتن تا میشه مادرها نیان اما من نمی تونستم تنها بفرستمت واسه همین همراهتون اومدم. با یه پارچه سبز شکل نوار سعی می کردن کاری کنن که از صف خارج نشین با اینکه مسیر خیلی کوتاه بود اما تو اخراش خسته شدی و چشمات خمار شده بود وقتی دیدم پاهاتو انگار می کشی اشک...
17 آذر 1390

ارشیو محرم

می خوام عکسای محرم سالهای قبل و بذارم اینم امیرجون در محرم 18 ماهگی اون سال ملیکا هم با ما بود اینم عکسش     ...
17 آذر 1390

نمایشگاه

نمایشگاه محرم از اول محرم تو مهد امیرنازم نمایشگاه محرم گذاشتن چند تا عکس از نمایشگاه می ذارم. انگار داستان عاشورا را برای بچه ها تعریف کردن امیرنازم تعریف می کرد که مامان ادم بدا با ادم خوبا جنگ کردن بعد هم می گفت لرنت بر رزید(یعنی لعنت بر یزید) فدات بشم با این تلفظت. یادش بخیر تو اولین محرم عمرت 6 ماهه بودی این عکسی که واسه مسابقه گذاشتم واسه محرم شش ماهگیته. الان واسه خودت مردی شدی فردا می خوای با مهدت بری عزاداری قربونت برم ایشالا خودش نگه دارتون باشه ...
17 آذر 1390

محرم امد

محرم امد تا هست جهان شور محرم باقیست     این جلوه ی جان در همه عالم باقیست از ناله ی نینوای یاران حسین               همواره به لب زمزمه غم باقیست  بازم ایام سوگواری اقا اومد. این روزارو واسه حال و هوای خاصی که شهر به خودش می گیره خیلی دوست دارم. یادش بخیر اولین محرم بعد تولد امیر جونم دقیقا شش ماهه بود. یادمه یه لباس به شکل ششماهه امام حسین تنش کردم و بردمش مسجد محدثین که مراسم شیرخوارگاه حسینی داشتند. فداش بشم که کل مراسم عین یه فرشته کوچولو خواب بود. یادمه وقتی بغلم بود با تمام وجود زخم دل حضرت رباب و درک می...
7 آذر 1390

ازدواج

سلام نازنینم دیروز پدرجون تعریف می کرد تو راه مهدکودک یه عکس پسر و دختر کوچولو با لباس عروسی سر در موسسه قوامین دیدی بعد با تعجب از پدرجون پرسیدی که پدرجون مگه بچه ها هم ازدواج می کنن؟ پدرجون گفت نه این یه عکسه گذاشتن که به عروس دامادها پول بدن که ازدواج کنن. بعد به شوخی ازت پرسید تو می خوای ازدواج کنی تو هم دستای کوچولوتو باز کردی و گفتی منکه پول ندارم! پدرجون گفت ایشالا اندازه من شدی ازدواج می کنی تو هم تند گفتی نه پدر جون شما پیرمرد شدی من اندازه مامانم شدم ازدواج می کنم. الهیییییییییییی من فدات بشم که اینقد زرنگی ایشالا یه داماد خوشتیپ می شی نازم.              &n...
7 آذر 1390

در مورد ارین

در مورد ارین سلام دوستای گلم خواستن در مورد نرم افزار ارین بیشتر بدونن. این یه نرم افزار اموزشی تربیتی که همراه بازی و کارتون کلی نکات تربیتی به بچه ها یاد میده. همین طور یه جعبه جادویی داره که بچه ها واسه بدست اوردنش باید کارهای خوبی که لیستش توسط پدر و مادر به نرم افزار داده میشه انجام بدن تا به جایزه دلخواه برسند. و چون میشه نرم افزار را به اسم کودک تنظیم کرد با صدا کردن اسم کودک نکات تربیتی و اعلام می کنه واسه همین برا بچه ها قابل باوره مثلا وقتی به پسرم می گه امیررضا جون صبحانه خوردی اون معصومانه جواب می ده اره بعد بهم می گه مامان اگه صبحانه نخورم ارین باهام بازی نمی کنه. کلا نرم افزار جالبیه و بدرد بجه های سه سال به بالا که ازکارت...
2 آذر 1390

امیرناز و پدرجون

امیرنازم با پدرجون امیرجون هر وقت میریم خونه پدرم اخر شب موقع خونه اومدن یه بازی با پدرم راه می اندازه که دست پدرجون و می زنه و فرار می کنه پدرم اروم اروم دنبالش میاد جالب اینه که وقتی داره کفش می پوشه به پدرجون می گه صبر کن نیا تا من کفش بپوشم بعد تند می ره سوار ماشین میشه و وقتی میبینه بابام داره می اد کلی ذوق می کنه پدرجون مجبوره همیشه چه تو بارون چه وقتی خواب الود باشه اخر شب موقع خداحافظی این بازی رو انجام بده چون امیر یادش نمی ره. مرسی از پدرجون که اینقد امیر و دوست داره.  ...
2 آذر 1390

بدون عنوان

بازی ارین سلام نازم. سرگرمی این روزات بازی با نرم افزار ارین شده.نرم افزار خیلی جالبیه. میشه ساعتشو تنظیم کرد که تا وقتی صلاح دونستیم بازی کنیم بعدش خاموش میشه و نمیتونی بازی کنی یا کارتون ببینی. کلی هم نکات تربیتی داخلش بین هر بازی به صورت نقاشی برات گوشزد می کنه که چون به اسم خودته فکر می کنی مخاطبش خودتی. مثلا وقتی بهت می گه امیر جون صبحانه تو خوردی تو می گی اره. یا می گی به بزرگترت سلام می کنی می گی اره. فدات بشم که اینقد زود باورت میشه. یه لیست قابل تنظیم از کارهای خوب داره که توسط من پر میشه که هر چی کارهای خوبت زیاد شه از شیطونک دور می شی و به ارین نزدیک می شه بعدشم یه جعبه جایزه پر از کارتون می گیری که تو بیصبرانه هر روز منتظر گر...
28 آبان 1390