امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

خیلی ترسوندیم مامانی

سلام عزییز دلم. دیروز تا حد مرگ منو ترسوندی مامانی. دیروز قرار بود بریم مهمونی. من از صبح زود بیدار شدم و به کارام رسیدم تو حدود 2 ساعت بعد بیدار شدی. چند شب بود که به هوای گرفتن جایزه از فرشته مهربون شبها تو اتاق خودت می خوابیدی روز قبل یه اسباب بازی پرنده عصبانی که بازیشو خیلی دوست داری واست گرفتم که چند تا تیر کوچولوی پلاستیکی داشت که به نظرم بی خطر اومد. صبح که بیدار شدی و هدیه فرشته مهربون و دید کلی ذوق کردی و شروع کردی به بازی کردن منم مشغول اماده کردن صبحانه شدم یک ربع بعد یهو اومدی گفتی مامانی این تیر تو گوشم گیر کرد وقتی نگاه کردم دیدم یکی از تیرهای کوچولوی اسباب بازی که اندازه یه نخود بود و گذاشتی تو گوشت و بیشترش رفته بود داخل و گ...
3 شهريور 1391
1