امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

مامان و امیر ناز

روزهای سخت نبودن تو

1392/2/4 11:16
نویسنده : مامان سمیه
1,062 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مادر

الان دوشبه که نمی بینمت گریه دارم میمیرم مامانی نمیتونم نفس بکشم دلم برات تنگ شده ... الان خونه عمو مرتضی هستم سارینا هنوز نخوابیده و کنارم نشسته شیطونی می کنه وقتی بجای خاله بهم می گه مامان دلم بیشتر برات تنگ میشه فرشته نازم... نمیخوام جلو سارینا گریه کنم اما دلم خیلی تنگه ای خدا از یه طرف مامانم امروز عملش کنسل شده از یه طرفم ندیدن تو باز خدارو شکر تو بهت خوش می گذره و غصه نمی خوری.. تا زنگ می زنم تند میگی مامان جونم دلم برات تنگ شده قربونت خداحافظ اخه می خوام کارتون ببینم...اما من چه جوری امشبم بدون تو بخوابم اخه... میدونم ازم بعیده اما دست خودم که نیس از وقتی به دنیا اومدی یه یه روزم ازت جدا نبودم اصلا معلوم نیس کی ببینمت از دیروز چند ساعت بیشتر نخوابیدم خوابم نمیبره مامانی مواظب خودت باش گل نازم.. راستی امشب یه تولد کوچولو هم واسه سارینا گرفتیم یه کیک هم با امکانات موجود درست کردیم براش اخه قرار براش یه تولد بزرگ بگیرن..

تولد مبارک سارینا جونم

نازم

پی نوشت: فعلا عمل مامانم بخاطر سرماخوردگی شدیدش کنسل شده و قراره امروز برگردیم شمال جالب اینجاست که امیرم خیلی راحت با نبودنم کنار اومد با اینکه وقتی کنارشم اگه دو ساعتم برم بیرون صدبار خبرمو می گیره و از اطرافیان می خواد برام زنگ بزنن اما این سه روز انگار نه انگار راستش یه جورایی بهم بر می خورد که اصلا دلتنگم نمیشه اما بازم می گفتم خداروشکر پسرم اینقدر عاقله و خوب کنار می اد وگرنه من باید کلی نگران دلتنگی هاش بودم دیشب موقع حرف زدن باهاش بغض کرده بودم گفت مامان گریه می کنی گفتم نه مامان گفت صدات یه جوریه من دلم تنگ نشده ها من به باباش گفتم نگاه ک من دارم واسش میمیرم اون می گه من دلم تنگ نشده بابایی گفت پسرم خیلی عاقله اینجوری گفت که تو گریه نکن فدای پسر نازم بشم در هر صورت من عاشقتم و برات میمیرم خوشحالم امروز میبینمت..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

شادی
3 اردیبهشت 92 15:26
آخی ، خیلی سخته دوری از جگر گوشه ات ! امیدوارم به زودی تو اغوشت بگیریش و از این دلتنگی در بیای عزیزم .
مامان دینا جون
3 اردیبهشت 92 23:14
سلام سمیه جون امیدوارم حال مادر بهتر بشه .عزیزم میدونم که دوری از گلپسرت سخته امیدوارم که دیگه چنین لحظاتی رو تجربه نکنی.به امید خدا زودی در اغوش میگیری این نازنین پسرو


سلام عزیزم مرسی از لطف همیشگیت
مامان ترنم
4 اردیبهشت 92 8:40
مامانيييييييييي داشتيم؟
تو كه خيلي بيشتر از گل پسرمون دلتنگي مي كني؟
يه كم صبور باش و به چيزاي خوب فكر كن تا انرژي مثبت بگيري. اينطوري بهتر مي‌توني تحمل كني و از همه مهمتر بهتر مي‌توني از مامان جونت پرستاري كني.
ان شاا.. خيلي زود با سلامتي كامل مادرت برمي‌گردي و گل پسر رو مي‌بيني .


فدات بشم مرسی عزیزم
مانی محیا
4 اردیبهشت 92 14:20
من امروز ساعت 3و نیم بلیط دارم. شایدببینمتون. آخی مواظب خودت باش سلامت به پسرت برسی. ایشاله مامانت هم زودی خوب میشه گلم. این روزها خیلی سخته و صبوری میخواد..
مامان نیروانا
4 اردیبهشت 92 14:50
عزیزم، چه روزای سختی داشتی ولی خوشحالم که هر دو تون این تجربه ی سخت رو بسلامتی پشت سر گذاشتین. برای همه ی ماها از این تجربه ها لازمه
مامان نیایش
4 اردیبهشت 92 19:56
وای عزیزم چه قدر سخته میدونم منم اصلا تحمل یه لحظه دوری رو ندارم اصلا امکان نداره شب بتونم بدون نیایش بخوابم ان شاالله که حال مامانت خوبه خوب بشه عزیزم براشون دعا میکنم دلتنگ نباش آفرین به گل پسری که هوای مامانش رو داره


الهی که هیچوفت از فرشته ات دور نشی عزیزم
مامان یلدا و سروش
7 اردیبهشت 92 16:01
خدا حفظ کنه گل پسرت رو. همیشه شاد باشه. انشاالله عمل مامانتون هم با موفقیت انجام میشه و راحت میتونی برگیدری پیش گل پسری
کاکل زری یا نازپری
9 اردیبهشت 92 18:38
ای جونممممممم مامان مهلبونننننن
منا مامان یسنا
12 اردیبهشت 92 18:10
عزیزم مطمین باش که دلش برات تنگ شده هیچ فرزندی نمیشه دلتنگ مادر مهربونی چون تو باشه.دوست داشتنی عزیزم