ما اومدیمممممممممممممم
سلام به همه.. ما قرار بود که یه سه چهار روزی تهران بمونیم اما سر 9 روز برگشتیم.. انگار هوای الوده تهران بهمون ساختوای خدای من چه هوای وحشنتناکی بود الودگی رو کاملا حس می کردم واقعا مردم چطور زندگی می کنن با اینکه امیر و زیاد بیرون نمی بردیم اما چون الرژی داره کلی سرفه های وحشتناک امونشو بریده بود مجبور شدم ببرمش دکتر.. روز اول رفتیم خونه خاله فاطمه که دوست عزیز دوران بچه گی منه ومثل خواهرم می مونه غروبش با هم امیر و بردیم سرزمین عجایب و کلی بهش خوش گذشت فرداشب هم رفتیم خونه عمو مرتضی و سارینا جون و دیدم که کلی بزرگ شده بود و همش دلش می خواست با امیر بازی کنه البته امیر زیاد بازی با بچه های کوچکتر و دوست نداره اما هوای سارینا رو داشت خاله معصومه هم خیلی زحمت کشید و هوای امیرجونمو داشت دستش درد نکنه واقعا دوست خوب از خواهرم نزدیکتره روز جمعه با هم رفتیم قم... جای همه خالی به زیارت حضرت معصومه و جمکران رفتیم اما به امیرم زیاد خوش نگذشت اخه سرفه ها امونش نمی داد دوباره شنبه رفتیم پیش خاله فاطمه امیر جونم بهتر شد و با باباش رفت استخر اخه پسرم عاشق استخر و شنا کردن یکشنبه هم همراه بابایی رفت باغ وحش و از اونجایی که حسابی به حیوانات علاقه داره حسابی بهش خوش گذشت قرار بود دوشنبه برگردیم اما چون خاله فاطمه شوهرش رفته بود ماموریت و تنها بود بابایی برگشت و من و امیرجون موندیم و حسابی سه تایی بهمون خوش گذشت.. امیرجون هر چی می خواست خاله فاطمه براش حاضر می کرد و حسابی با هم خوش می گذروندن..بازم رفتیم شهر بازی و تو مرکز خرید هایپر استار هم امیر و بردیم کلی بازی کرد.. واقعا خاله فاطمه حسابی زحمت کشید و کاری کرد بهمون خوش بگذره ایشالا خدا بهش یه فرشته ناز بده من جبران کنم انداره یه خواهر دوستش دارم.
نازنینم در هایپر استار
عزیزم با خاله فاطمه
نازنینم در باغ وحش
در کنار حیواناتش محبوبش شیرهااااا
خونه خاله فاطمه
اینم شب اخر که با خاله فاطمه نصف شبی گفتیم و خندیدیم و پفک خوردیم و امیرجونم کلی کیف کرد خونشم کلی بهم ریختیم
اینم عکسای قم
امیر و بابایی و سارینا جون