امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

مامان و امیر ناز

این قافله عمر عجب می گذرد

1391/8/10 22:34
نویسنده : مامان سمیه
1,078 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم خیلی دلتنگتم. اخه از صبح ندیدمت. دیشب پدربزرگم به رحمت خدا رفت. خیلی ناگهانی بود و اصلا انتظارش و نداشتیم واسه اینکه قلب کوچولوت تو مراسم اذیت نشه به بابایی سپردم بعد از مدرسه ببرتد خونه عمه. از صبح هم اونجایی. منم چون خونه پدربزرگم یه شهر دیگه است هنوز نتونستم ببینمت. اومدم خونه عموم دیدم پسرعموم سر کامپیوتره اومدم کمی بنویسم. مامان قد دنیا دلم برات تنگ شده.. امروز وقتی با پدربزرگم برای همیشه خداحافظی کردم احساس کردم همه خاطره های دوران کودکیم جلوی چشمم اومد.. چه زود بزرگ شدیم و ادمهایی که دوستشون داشتیم برامون خاطره شدن..فقط همین پدربزرگم از بزرگترای فامیل زنده بود چقدر وقتی راجع به گذشته ها حرف می زد دوست داشتم انگار با دیدنش همه خاطره های اون روزهای بی دغدغه روزهای پر از شادی و شیطنت بچه گی واسم زنده می شد..دویدن تو باغ بزرگ خونشون و بازی با کلی همسن و سال و خوردن میوه های باغ لذتی داشت که متاسفانه تو پسرنازم و همسن و سالات تو این دنیای ماشینی نمی تونین درکش کنین...  خدا رحمتش کنه.. فدات بشم که دیشب وقتی دیدی گریه می کنم اروومم می کردی و می گفتی مامان بابابزرگت مرده؟ خیلی ادم خوبی بود منم دوسش داشتم.. اما تو گریه نکن حالت خوب نیس مامانی.. نیاوردمت چون دوست نداشتم گریه هامو ببینی.. چون دوست نداشتم اینقدر زود با مفهوم مرگ روبرو شی.. دوست دارم تو همیشه شاد باشی فرشته من.. خیلی دوستت دارم نازنینم..

این عکس و یه ماه پیش گرفتم پدربزرگ با محراب برادرزاده ام هنوزم باورم نمیشه که ...

پدربزرگ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان کیان
10 آبان 91 21:08
خدا رحمتشون کنه دلمون گرفت
ستاره
10 آبان 91 22:36
عزیزم الهی قربونت برم...خدا پدربزرگت رو رحمتشون کنه روحشون شاد مراقب خودت باش خوشگلم
ساناز
11 آبان 91 7:25
عزیزم خدا رحمتش کنه روحش شاد عکس پدربزرگتو که دیدم اشک تو چشام جمع شده یاد پدر بزرگ خودم افتادم من هم اونو خیلی دوست داشتم اما اواخر عروس عوضیش چنان میون خانواده هارو بهم ریخت که اصلا پدربزرگم یادی از ما نمیکرد مایی که تو خونه اش بزرگ شده بودیم
همیشه وقتی تنها میشم صداشو گوش میکنم تو گوشیم میگم اگه بود تو عروسیم دعای خیرشو بدرقه اام میکرد شاید خوشبخت میشدم
مرسی عزیزم ایشالا شاد باشی




کاکل زری یا ناز پری
11 آبان 91 21:33
عزیزم تسلیت می گم بهت انشاالله خدا رحمتشون کنه و اروم باشند پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها نعمت هستند من هنوز هم برای پدر بزرگم دلتنگ میشم انشاالله وجود امیر جون دوباره شادی رو بهت برگردونه
مامان گیسوجون
12 آبان 91 0:48
خدا بیامرزتشون عزیزم خصوصی داری
مامان بهراد
12 آبان 91 11:52
خدا رحمتش کنه........... تسلیت میگم......
شادي
12 آبان 91 13:04
آخ ، متاسفم . خدا رحمتشون كنه
مامان علي خوشتيپ
13 آبان 91 0:18
خدا بيامرزدشون.روحشون شاد
عيد شما هم مبارك عزيزم


مرسی عزیزم
شبنم
13 آبان 91 15:40
سلام مامان امیرناز..بهتون تسلیت می گم..اما یادتون باشه همین که با برکت زندگی کردن و با سعادت فوت کردن،خودش یه افتخار بزرگه..
ما همگی براشون فاتحه می خونیم..شما هم زیاد خودتون رو اذیت نکنید.


مرسی فدات بشم
مامان هستي
15 آبان 91 10:35
سلام عزيزم . تسليت ميگم خدا پدر بزرگتون غرق رحمت و بخشش خودش كنه . خداوند به همتون بر نصيب كنه
سمی مامان امیرین
19 آبان 91 11:15
خدا رحمتش کنه خیلی ناراحت شدم..بزرگترا مثل یه گنجن برای ما!
مامان نفس
24 آبان 91 9:31
خدا رحمت کنه پدربزگ عزیز رو واقعا دل ادم میگیره ادمای خوب پرواز کنند اما تو قلبمون همیشه جایی برای خاطرات خوبشون باقی میمونه.

اولین اردوی گل پسر مباررررررررک مستقل شدنش مرد شدنش سفر کردنش...مامانی عمر چه قدر زود میگذره انشاله بیای و کارت دعوت عروسیشو بدی الهی الهی الهی


سلام عزیزم مرسی واقعا لطف می کنی پیشمون میای
مامان شهرغريب
24 آبان 91 12:19
سلام دوست عزيز تسليت مي گم انشااله بقاي عمربازماندگان باشه. خدارحمتشون كنه.
مامان امیررضا
27 آبان 91 10:08
سلام عزیزم تسلیت میگم.اخرین غمتون باشه.ماشالا گل پسرتون اقا شده
مامانی وروجک
27 آبان 91 22:41
عزیزم تسلیت میگم.خدا رحمتشون کنه.وقتی متنت رو میخوندم این حس دلتنگیت تو من هم جاری شد یاد پدربزرگام و مادربزرگ خدا بیامرزم افتادم.همه ی دلتنگی ها ارمغان روزگاره!


مریب عزیزم ببخشید ناراحتت کردم
خاله مرمر
30 آبان 91 15:16
سلام مامانی، شرمنده که دیر اومدم. دیشب خبر فوت پدربزرگتون رو از مامانه ریحانه شنیدم. خدا بیامرزتشون