امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

مامان و امیر ناز

بدون عنوان

1390/11/19 21:59
نویسنده : مامان سمیه
661 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازم. چند وقتی شعر قلب مادر از ایرج میرزا خیلی تو ذهنم تکرار میشه. همش فکر می کنم واقعا چه بجا این شعر و گفته واقعا قلب یه مادر در همه حال حتی اگه فرزندش این همه سنگدل باشه بخاطرش می تپه. واسه همین تصمیم گرفتم این شعر و اینجا بنویسم و اونو تقدیم کنم بهت تا هر وقت تونستی بخونی بدونی که قلب من تا زنده ام همیشه و همه جا به یادته حتی اگه تو به یادم نباشی!

قلب مادر

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌
كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بيندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا
تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌
بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌

روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌
دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌


گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌
تا برد زاينه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد
خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌
و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌

از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود
پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌
آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

بابای ملیسا
19 بهمن 90 22:35
سلام . ببخشید اگر نتونستم زودتر به وبلاگتون سر بزنم . ماشالله امیر جان خیلی آقاست . خدا حفظش کنه . وبلاگ زیبایی دارید . با اجازتون


لطف کردین
روح انگیز مامان سیاوش
19 بهمن 90 22:40
تنها قاضی محکمه ای که در عین گنهکاری ما را میبخشد مادر است
مامان بزرگ یسنا
20 بهمن 90 1:01
آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود



مثل همیشه زیبا بود ممنون
مامان یسنا
20 بهمن 90 1:18
زخم های عشق
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد .
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند.ا
مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ….ا
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد . مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت
تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند . کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود , صدای فریاد مادر را شنید , به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت
پسر را سریع به بیمارستان رساندند . دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد . پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود .
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از و خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد .
پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد , سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت : این زخم ها را دوست دارم اینها خراش های عشق مادرم هستن .




واقعا قشنگ بود ممنون عزیزم
مامان بزرگ یسنا
21 بهمن 90 11:29
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک
بوس میخوای؟؟؟چند تا؟؟[hr
مرسی منم میبوسمتون
كاكل زري يا نازپري
21 بهمن 90 19:16
اينم يه بوس برا امير نااااااااااااااااااز يادش بخير عزيزم اين شعر تو كتاب دبيرستان بود اتافاقا"چند روز پيش خواهرم منو ياد اين شعر انداخت
مامانی وروجک
21 بهمن 90 20:15
سلام دوست عزیزم حق باتو یه مادر همیشه مادره در ضمن با این شعر یاد دوران دبیرستان افتادم
سارا(مامان شهیار)
23 بهمن 90 12:36
خیلی شعر قشنگیه....منم دلم برای مادرم حسابی تنگه....امیر جون رو ببوسین
مامان نیایش
23 بهمن 90 12:53
شعر قشنگیه و قابل تامل همین طوره مادر همینه دیگه ان شا الله همه بچه ها قدر مادر و پدر هاشون رو بدونن همین طور خود ماها


ایشالا
شب گرد
23 بهمن 90 12:59
زیبا بود موفق باشی
مامان نسترن
23 بهمن 90 14:04
الههههههی...دلم شکست.دستت درد نکنه خواهر.امیدوارم این بچه ها اینطوری نباشن


شرمنده ایشالا همیشه شاد باشی
بابای کیان
24 بهمن 90 2:27
سلام. شعر مادر یکی از بهترین شعرهای ایرج میرزا هستش. اما جسارتا جاش توی وبلاگ پسر ناز ما نیست. خدا نکنه امیر بخواد از این پسرا بشه. نه تنها امیر که هیچ بچه ای!


سلام مرسی از لطف همیشگی تون این شعرو واسه نشون دادن عشق یه مادر گذاشتم وگرنه بچه های ما هیچوقت به اینجا نمی رسن
بهـــــــــــــار
24 بهمن 90 3:08
نازی چه گل پسملیییییییییییییی
روح انگیز مامان سیاوش
25 بهمن 90 0:04
سلام سمیه جان خوبی عزیزم امیر ناز خاله روح انگیز خوبه؟
دلم براتون تنگ شده اما میدونم که به اینترنت دسترسی نداری عزیزم اما امیدوارم هر جا که هستی خوب و خوش و سلامت باشید سمیه جون من به فاطمه جون کلی پیام فرستادم اما انگار نمیتونه پیام هارو ببینه آخه هر پستی که میزاره من پیام دادم اما همه پستهای قبلیشم نظرات خالی بود بهش بگو من پیام دادم اما نذاشته سمیه جون از طرف من یه ماچ گنده از لپای خوشمزه امیر بکن خودمم خودت رو میبوسم


سلام عزیزم بهش گفتم درست می کنه حتما مرسی از لطف همیشگی ات
محمد
25 بهمن 90 13:39
شعری است بس قشنگ
بهـــــــــــــار
25 بهمن 90 14:01
مرسی که اومدی بازم بیایید خوشحال میشم
ثمين
25 بهمن 90 15:51
سلام!
لينك شدين و ورود شما رو به جمع دوستان دنياي نفيس خوش آمد ميگم.
لطفا ما رو با نام "ژورنال دنياي نفيس" لينك كنيد


چشم حتما
مسیحا
26 بهمن 90 11:05
سلام خاله من اومدم
چه شعر باحالی گذاشتید


خوش اومدی عزیزم
ameye lara
9 اسفند 90 18:13
i love you