این روزهای امیر نازم
سلام نازم دیگه حسابی از این داستان مهد نرفتنت کلافه شدم. اصلا درک نمی کنم چرا مهد و دوست نداری؟ تو که بخاطر نداشتن همبازی تا یه بچه میبینی کلی ذوق می کنی زود سرگرم بازی می شی و موقع رفتن به زور ازش جدا میشی پس چرا مهد کودک و با اون همه بچه همسن دوست نداری؟ امروز صبح که با هزار وعده رفتی همش می گفتی خسته می شم طول می کشه. اخه نازم تو که فقط 3 ساعت می ری مهد. از وقتی هم که اومدیم بابلسر فقط هفته ای سه روز می برمت مهد اما بازم دوست نداری! بعضی وقتها فکر می کنم چون زیاد با بچه ها نبودی از اینکه تو مهد با بازی بچه ها دعوات میشه عصبی می شی. امروز بابایی با مربیت صحبت کرد که یه خورده بیشتر بهت توجه کنن تا علاقمند شی دستش در نکنه امروز انگار راضی بودی وقتی اومدی گفتی که خانم مربی گفته پسر خوبی هستم و بهم ستاره داد یه بادکنک هم جایزه گرفتم می ترسم این احساست تا مدرسه دوام داشته باشه ایشالا زودتر علاقمند شی عزیزم.