امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

عشقم در هفته ای که گذشت

1392/5/22 19:15
نویسنده : مامان سمیه
1,833 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنینم خدمت روی ماهت بگم که این چندوقت حیلی روزهای شلوغی داشتیم شنبه اون هفته که مهمون های مورد علاقه پسرم اومده بودند دوستای بابایی عمو علی و عمو صادق که با بچه هاشون حسابی به پسرم خوش گذشت.. اونا هر کدوم دو تا بچه دارند یه بار شنیدم که داری به فاطره عمو علی می گی : بیاین با هم بازی کنیم اخه من خیلی منتظر بودم شما بیاین می دونی چرا؟ من نه خواهر دارم نه برادر واسه همین همش حوصله ام سر میره... حالا من چه حالی شدم بماند خیلی دلم سوخت.. دو روز بعدشم با دوست نازنینم فاطمه رفتیم پارک و تو ازش قول گرفتی برای شب بعد واسه خوابیدن بیاد خونمون و به قول خودت به یاد تهران خوش بگذرونیم..چهارشنبه هم عشق عمه محراب جونم به همراه مامانم اینا مهمونمون بودن که محراب جون سرماخوردیگش و حسابی بهت منتقل کرد..همون شب خاله فاطمه عزیز امیر هم اومد و شب موند و حسابی امیر ذوق کرد.. کلی نشستیم با هم حرف زدیم و به جوکهایی که امیر از دیدن سی دی ماهی صفت یاد گرفته و با تقلید از اون و به شکل بامزه ای می گه خندیدیم یه وقتایی جوک گفتنش از خود ماهی صفت بامزه تر میشه اخه معنی بعضی چیزارو نمی دونه و موقع تقلید خیلی بامزه می شه..بازم اون شب بچه رو به خاله فاطمه یاداوری کرد و یهو گفت خاله دیگه فکر کنم داره دیر میشه خاله گفت چی؟ امیر: اینکه دعا کنی دوباره بچه دار شی دیگه..تعجبالهی فدات بشم کاش همی چی به همین راحتی که تو می گی بود و اینکه فکر می کنی با دعا بچه دار میشنلبخند جالب این بود که حین بازی به حرفهای ما هم گوش می دادی و یه جاهایی مجبور به ماست مالی می شدیم مثلا یه جا خاله فاطمه داشت برام تعریف می کرد که یه جا خونده که یه بچه ای متولد شده که یه زائده استخوانی مثل دم داره و به نخاش وصله و همش بزرگتر میشه و نمیشه کاری کرد و مادرش از همه .اسه درمانش کمک خواسته به اصطلاح انگار دم داره تو یهو پریدی وسط گفتی خاله بچه دم داره؟ مگه میشه؟ خاله موند چی بگه سریع گفت بچه نه بره! گفتی یعنی اون مادره یه بره به دنیا اورد؟ مردیم از خنده فهمیدیم کل حرف و گوش دادی خلاصه یه جوری ماست مالیش کردیم.. بلاخره حدود 2 صبح گفتی مامان ارومتر حرف بزنین من بچه ام خوابم میاد بلاخره رضایت دادی و خوابیدی و من و خاله فاطمه تا خود صبح بیدار بودیم خب دیگه ادم عزیزترین دوستش و بعد چند ماه گیر بیاره کلی دردودل داره خب...

چشمتان روز بد نبینه که ساعت 11 صبح با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدیم و با صدای زیبای خواهرشوهرمان فهمیدم که افطار مهمان داریمزبان دیگه دوست عزیز تر از جانمان هم رفت و ما مثل یه عروس خوب شروع کردیم به درست کردن افطار و چون عمه های پسرم در تولدش حضور نداشتن و دو روز بعد از تولد پسری تولد عمه راحیلشم بود دست به کار شدیم و یه کیک برا هر دوشون درست کردیم و شب که عمه راحیل و نامزدش و عمه ناناز و مادرجون و پدرجون اومدند بسیار استقبال کردن و بعد از افطار کلی با پسری رقصیدن و خوش گذشت مثلا من امسال نخواستم واسش تولد بگیرم سه بار فقط کیک درست کردم خلاصه کلی خوش بحالش شد و کادو گرفت اما فرشته ام زیاد سرحال نبود چون ویروس محراب عمه رو گرفته بود و همون روز بردیمش دکتر اما یواش یواش داشت اثر می کرد..

روز عید فطر هم خونه عموجون محبوبش دعوت بودیم و با اینکه سرفه هاش شروع شده بود اما از شوق عمو و حیاط بزرگ خونشون حسابی سرحال بود..

روز شنبه دیگه مریضی حسابی به امیر چیره شد سرفه های وحشتناک امونش و بریده بود که مجبور شدم از اسپری استفاده کنم اون شب عمو مرتضی و خاله معصومه و سارینا جون مهمونمون بودن که ماشین شارژی که عمو مرتضی به عنوان کادو تولد برا پسرم اورده بود حسابی تو مریضی شادش کرد اما اون شب تا صبح از سرفه نه خودش خوابید و نه من خوابیدم..

الان خداروشکر خیلی بهتره.. زیاد حرف زدم حالا عکسارو ببنید

اینم کیک تولد امیر جونم و عمه راحیل

کیک

اینم امیر جونم با دوربینی که عمه ناز براش گرفته این بلوز تنش و خوش انتخاب کرده بچه ام خوش سلیقه اس مگه نه؟ اصلا نمی خوام بگم به مامانش رفتهلبخند این دومین باره که لباسش و خودش انتخاب می کنه اون تیشرت زرد تولدشم خودش انتخاب کرده بود فدات

نازم

یه عکس از دو تا عشقم امیرنازم و محراب جونم

 

بقیه عکسارو ببینید

اینجا یه روز که تنها بودیم و تو هی می گفتی من حوصله ام سر رفته دعوتت کردم به کمک به من تو ظرف شویی چقدرم ذوق کردی همش می گفتی من اشپز شدم حال ظرف شستن چه ربطی به اشپزی داره بماند..

نازم

اینجا می خوام بدونی وقتی یه مهمون میاد و با دوستات بازی می کنی چه به روز اتاقت میاری اینجا اتاقت قبل اومدن فاطره ایناست تازه کلی اسباب بازی ها رو جمع کردم یه سری هم تو کمد اتاق خودم بود قفلش کردم

اتاقت قبل از امدن مهمون

اتاقت

اینم یه سری از وسایلت مثل ماشین و اسب که چون تعداد بچه زیاد بود واسه اینکه دعوا نشه گذاشتمشون تو حمام بماند که تو تک تک بچه ها رو بردی و در حموم و باز کردی و نشونشون دادی که اینام مال منه اما مامانم گفته که نباید بهشون دست بزنم حالا قیافه من و تصور کنینخجالت مجبور شدم به مادراشون توضیح بدم که به قسم و ایه واسه جلوگیری از دعوا گذاشتم اون تو...

حموم

حالا بعد رفتن مهمونا انگار جنگ شده

بعد جنگ

توام که انگار نه انگار راحت نشستی بازیت و می کنی بهت هم می گم جمع کن می گی مامان منکه نریختم من خسته ام

ن

اینجام اخر شب با خاله فاطمه به قول تو مشغول خوش گذرونی و به دلیل عدم رعایت حجاب اسلامی فقط انگشت خاله فاطمه پیداست

خاله

اینم پرهام جون پسرعموی خوشگل امیررضا

 

پرهام

اینجا وقتی با عمو مرتضی رفتیم بیرون پسرم بغل بابایی مدام در حال سرفه کردن

ن

اینم سارینا جون که حسابی از ماشین امیرجون خوشش اومد

س

اینم هدیه عمو مرتضی که حسابی دوست داشتی

ه

بیشتر هدیه های امسالت نقدی بود عمه راحیل زحمت کشید کنار هدیه نقدی برات دو تا دفتر و خط کش هم گرفت عمه ناناز همه کنارش یه دوربین که خیلی دوست داشتی دست همه درد نکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

متین
23 مرداد 92 12:59
سلام عزیزم
مرسی که به ما سر زدی


عزیزم روز تولدت را با آسمانی پر از ستاره های چشمک زن

با دشتی پر از شقایق ها و با آرزوی موفقیت برای تو

به تو تبریک میگویم . . .

گل من تولدت مبارک




مرسی خاله جون
متین
23 مرداد 92 13:22
سمیه جون تمام پست رو خط به خط خوندم
منم دقیقا همین کارو میکنم دوستای فربد که میان همه وسایل رو میذارم تو حمام وقتی خوندم خندم گرفت فکر میکردم فقط من این کارو میکنم
اخه همش سر اسباب بازیدعوا میکنن
اتاقشم همینطور تازه یه چند درجه بدتر
خوشحال شدم از اشناییتون
دوست خوبم لینکتون میکنم
اگه لینک کردیخبرم کن
ماشالاپسر نازیه خدا حافظش باشه ببوسش

سلام عزیزم مرسی که اومدی از اینکه دوست جدیدی دارم خوشحالم

منا مامان یسنا
23 مرداد 92 13:57
گل]
عزیزم فدای تو برم من.تولد یسناست منتظرتونه حتما تشریف بیارین منتظرتونیم.یه جشن تولد مجازی با مهمونای مجازی


مرسی گلم چشم
مانی محیا
23 مرداد 92 15:13
عزیزم الان بهتره؟؟؟ براش یکی بیار خوب
بهناز مامی یلدا و سروش
23 مرداد 92 15:14
دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد ، چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم ! دلم گرم است ، میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم … برایت من خدا را آرزو دارم !
بهناز مامی یلدا و سروش
23 مرداد 92 15:36
چه هدیه های خوشگلی هم پسر خوشگله گرفته مبارکت باشه عزیزم


مرسی خاله جونم
خاله معصومه
25 مرداد 92 21:06
امیر جونم تولدت مبارک عزیزم. ایشالله سالهای سال زیر سایه ی بابا و مامان بزرگ و بزرگتر شی گلم. امیدوارم از کادوی ناقابل سارینا جونم خوشت اومده باشه.


مرسی خاله جونم عالی بود خیلی دوست داشت
مامان گیسوجون
25 مرداد 92 21:34
سلام سمیه جونم خوبی عزیز دلم ؟ امیر قشنگم خوبه ممنونم از مهربونیت من خیلی شرمندت شدم شارژ نداشتم جوابت رو بدم
تولد گل پسرت مبارک الهیی 120 سالگیش رو جشن بگیری
می بوسمتون


سلام گلم مرسی از لطفت
عاطفه
26 مرداد 92 0:54
http://amour-off.blogfa.com/
عاطفه
26 مرداد 92 0:58
سلام به دوست هنرمندم ! عزیزم خب هر حرفی و جلو بچه نگو که مجبور بشی ماست مالی کنی دیگه و آفرین به سلیقه ی قشنگ گل پسر که به مامانی رفته خیلی لباسا خوشگلن . و چه کیک خوشگلی شده . خدارو شکر که حال گل پسر بهتره . فقط یه چیزی من آخرشم نفهمیدم این عکسارو چه جوری میذاری رو کیک ؟!


سلام نازنینم دیگه ما فکر می کردیم اون نمیشنوه نگو که... مرسی اغز احوالپرسیت بهت میگم
مامان ترنم
26 مرداد 92 10:15
بازم كيك . اونم چه كيك خوشگلي. بازم تولدت مبارك گل پسر.


سلام گلم مرسی
متین
26 مرداد 92 21:06
سلام عزیزم مرسی منم با افتخار لینک کردم حالا که زحمت کشیدی اومدی یه کمک میکردی
شازده امیر و رها بانو
27 مرداد 92 5:08
سلام عزیزم واقعا چه پسر ووروجکو تیزی داریااااا هواسش به همه جا هست چقدرم با سلیقه مثل مامانشه خانومی خسته نباشی یه دفعه یه تولد میگرفتی خیال خودتو همه رو راحت میکردی دیگه


مرسی گلم چون ماه رمضون بود نمی خواستم تولد بگیرم اما یه دفه ای شد کارم دو برابر شده دیگه واسه شادی بجه هاست دیگه فرشته هات و ببوس
مامان علی خوشتیپ
27 مرداد 92 13:02
سلام دوست کدبانو و عزیزم
مبارک امیرم باشه هدیه های خوشگلش
وای اتاق علی هم بعد از مهمونا همینجوریه
هدیه نقدش قشنگه


سلام عزیز دلم دیگه منکه با پای شما نمیرسم شاگردی می کنم از قدیم گفتن هر چه از دوست رسد نیکوست چه نقدی چه غیر نقدی..
مامان ترنم
28 مرداد 92 10:42
مژده عزيزم. محمد طاها پيدا شده.


سلام عزیزم شنیدم و خیلی خوشحال شدم مرسی از خبرت
شازده امیر و رها بانو
29 مرداد 92 0:11
نظر من کو پس سمیه جون من نظر گذاشتماااااااا


سلام عزیزم من وقت نمی کنم واسه همین با گوشی میام که نمیشه نظرات و تایید کرد فقط وقتایی که با کامپیوتر میام میشه تایید کنم الان تایید می کنم
متین
29 مرداد 92 13:22
سلام سمیه جون
ممنون عزیزم که به یاد ما بودی
امیر ناز ما چطوره؟
بازم تولدش مبارک باشه عزیزم
ببوس این امیر شیطون بلای خوش تیپ رو
سمیه جون پسرت از اون دختر کشا میشه
بابت لینک هم ممنون عزیزم


مرسی نازنینم باعث افتخاره خدا کن سالم صالح باشه
کاکل زری یا ناز پریییی
4 شهریور 92 22:02
سلام به امیر جونو مامانششششش بهبه چقده خوش گذشتههههههه مامان امیر هزار ماشاالله به سلیقتون تو چخت کیک خیلی خوشکلهههههههه انشاالله دومادش کنی فدای شماااااااا بوووس


مرسی خانومی ایشالا فرشته شما هم به سلامت به دنیا بیاد
مهتاب
5 شهریور 92 16:00
سلام مامانی تولد امیر گلتو تبریک میگم    ★           ☆ 
  ♡      ★  *  ★   *   ☆
★  *  ★   *   ☆  ★  

♥   *   ★     ★  ★  *
♡   ☆           ★ 
  ♥      ☆  *  ★   * ♥  ★


*      *   ★     ★  ♡  *
   ★           ☆ 
  ♡      ★  *  ★   *   ☆
★  *  ★   *   ☆  ★  

♥   *   ★     ★  ★  *
♡   ☆           ★ 
  ♥      ☆  *  ★   * ♥  ★
همچنین عمه نازنینش



مرسی نازنینم
مهتاب
5 شهریور 92 16:01
اومدیم دعوتتون کنیم بیان وبمون تولد منتظریم


اومدم
مامان علی خوشتیپ
6 شهریور 92 7:55
خصوصی
Fateme
25 شهریور 92 16:23
هرچقدر هم دور باشیم باز هم نزدیکیم...
بالا را نگاه کن...
همه زیر یک آسمانیم.

قالب جدیدمبارک.ممنون که بهم سرزدین

امیدوارم شماوپسر عزیزتون همیشه شادباشین


ممنون عزیزم