نازنین پدرم
نازنینم این روزها اسمون دلم ابری اخه مثل بچه ها دلم واسه مامانم تنگ شده مامان نازنینم روز پنج شنبه عمل شد خداروشکر با اینکه بیهوشی خیلی طولانی داشت اما عملش موفقیت امیز بود و امروز اوردنش بخش من هنوز نتونستم ببینمش اما خوشحالم که حالش بهتر شده..بخاطر استرسی که این روزها داشتم نشد واسه روز پدر چیزی بنویسم اما می خوام از بابای نازنینم بخاطر همه زحمتهاش تشکر کنم بخصوص این چند وقته که مامان مریضه حسابی هواشو داشتی و این چند روز و همش تو بیمارستان بودی مامانم خیلی خوشبخته که تورو داره و من هم مثل همیشه به داشتنت افتخار می کنم به تویی که بهترین پدر واسه من و بهترین پدربزگ واسه پسرم هستی امیدوارم سایه ات همیشه بر سرمون باشه.. از طرف امیرجونم هم این روز رو به بابا رضا تبریک می گم و به خاطر همه چیز ارت ممنونم..
ًپی نوشت: نازنین پسرم من و ببخش که این روزها اصلا نمی تونم برات وقت بذارم اخه مامانم مرخص شده و حسابی سرگرم پرستاری از اون هستیم حتی وقت نمی کنم که به این خونه ات که حسابی دلتنگش و دوستای خوبی که اینجا دارم سر بزنم من و ببخش که این روزها حسابی خستگی هامو تحمل می کنی و همش مجبوری ازم بشنوی که ارومتر عزیز اذیت میشه ممنون که با دستای کوچولوت مامانم و تو راه رفتن همراهی می کنی امروز دیدم خیلی بی حوصله ای مامانم و سپردم به خواهرم و اوردمت خونه خاله طاهره که حسابی با بچه ها بازی کنی خداروشکر تا الان حسابی بهت خوش گذشته دوستت دارم عشق زندگی من