امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مامان و امیر ناز

با دیدنت چشمانم نوری دوباره گرفت

1392/2/5 13:15
نویسنده : مامان سمیه
761 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته نازنینم دیروز وقتی از تهران به همراه مامان و بابام با ماشین عمو مرتضی راه افتاد برات زنگ زدم خواستم ببینم چی می گی گفتم عزیز و پدرجون دارن میان اما من تهران می مونم گفتی چرا؟؟گفتم اخه تو دلت برام تنگ نشده گفتی ببین مامان تو منظورمو متوجه نشدی من گفتم دلم خیلی برات تنگ شده اما وقتی اومدی با ددی بازم شبا خونه عمه ناناز بخوابیم اخه خیلی خوش می گذره من فدات بشم تو کی اینقدر بزرگ و عاقل شدی گفتم مامان ولی تو دیشب نگفتی دلم تنگ شده گفتی مگه بابا اس نداد گفتی چی رو؟ گفتی بابا اس ام اس داد که من و امیر می بوسیمت خوب یعنی دلم تنگ شده دیگه... تو عزیزمی شب وقتی رسیدم کلی بوسیدمت بغلم کردی گفتی مامان اینقدر نیومدی نزدیک بود ترو یادم برهمتفکر گفتم یعنی اگه دیرتر می اومدم من و یادت میرفت گفتی ادم که مامانش یادش نمیره یعنی خیلی دیر اومدی شب هم موقع خواب دیدم اومدی تو اتاقمون و یه جوری نگاهم می کنی یعنی بیام پیشتون منم از خدا خواسته گفتم بیا پیش مامان چقدر خوشحال شدی با اینکه خیلی خسته بودم کلی با هم حرف زدیم و تو خوابیدی و من محو تماشا و بوی تنت شدم چقدر دلتنگت بودم خدا هیچ مادری و از بچه اش دور نکنه عاشقتم فرشته من

نازم کنار ساحل بابلسر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان دینا جون
5 اردیبهشت 92 21:22
خدارو شکر که دوران دوری تمام شد.قربون گل پسر که دلتنگ مامانش شده خدا هیچ مادری رو از بچه اش دور نکنه الهی امین
مامان نیایش
7 اردیبهشت 92 8:47
وای عزیزم چشمت روشن چشم هر دوتون روشن امیر ناز شیرین زبون قدر مامانی رو بدون
مامان ترنم
7 اردیبهشت 92 8:47
اي واي بسه ماماني خورديش ديگه اين گل پسرمونو از بس بوسش كردي خوب. از طرف ما هم يه بوس محكم بكن اين گل پسر نمونه رو كه شرايط ماماني رو درك كرده و بدون ماماني مونده.
مامان یلدا و سروش
7 اردیبهشت 92 16:02
الهی آمین. خیلی بده که ادم از جگرگوشش دور باشه. خدا شما رو تا ابد کنار هم صحیح و سالم نگه داره
مامان یلدا و سروش
7 اردیبهشت 92 16:03
راستی ما هم شمالی هستیم اما از گرگان. شما از کدوم شهر شمالین؟
مامان ایمان جون
8 اردیبهشت 92 14:02
مامانی خدا رو شکر که اومدی پیش امیر نازت دیدی بالاخره دوران فراق تموم شد اینقدر برات ناراحت بودم چون میدونم دوربودن از پاره تنت چقدر سخته. البته ما مامانا زیاد وابسته بچه هاییم بچه ها این دوره زمونه که مثل ما نیستند اونا خیلی راحت کنار میان.که البته خیلی خوبه موفق باشین
مامان گیسوجون
8 اردیبهشت 92 17:16
چشم و دلت روشن گلم
مامان علی خوشتیپ
9 اردیبهشت 92 14:18
ای قربووووووووووووووووووون اون تیپت بشمممممممممممممم...حییییییف دختر ندارم


مرسی عزیزم چشمات قشنگ می بینن هنوزم دیر نشده یه دختر بیار خب
کاکل زری یا نازپری
9 اردیبهشت 92 18:36
ای جونمممممممم امیر چه پسر فهمیده و عاقلی هستی تو خدا حفظت کنه عزیز دلمممممممممم. خدارو شکر که دوری هاتون به سر رسید


مرسی عزیز دلممممممممممم
منا مامان یسنا
12 اردیبهشت 92 18:13
اشکم رو دراوردید
مامان مریم
8 مرداد 92 10:30
وای چه پسر خوش تیپی...


مرسی خاله جون