روزهایی که گذشت
سلام فرشته من حسابی شرمنده شدم این روزها اینقدر سرم شلوغه که نه تونستم بیام وبلاگت و نه جواب کامنتهای پر مهر دوستای گلم و بدم. همون روز که مامان اینا رفتن خاله فاطمه محبوب امیرجون اومد پیشمون و با وجود سرماخوردگی به خاطر دل امیرجون دو شب پیش ما بود و به قول امیرم بهترین روش بود. اخه جدید روزهارو به بهترین یا بدترین تقسیم می کنه.. یه شب شام هم که قرار بود بعد خرید عید با بابایی بریم بیرون امیرجون گفت زنگ بزنین خاله فاطمه جونم عشقم هم بیاد و ما هم استقبال کردیم و حسابی بهمون خوش گذشت..از اتفاقات مهم هفته گذشته جشن هفت سین مدرسه بود که پسرنازم با اون کت و شلوار قشنگش حسابی خوش تیپ کرد . با شعر قشنگی که به همراه دوستاش برای مادر خوند حسابی خوشحالم کرد.جالب این بود که دلواپس باباش هم بود و بهش گفت می دونی بابایی شرمنده که شعر مال ماماناست اخه اونا بیشتر زحمت می کشن بعدا برا شما هم شعر می خونیم. تو شعر سفره هفت سین هم نقش سیب و داشت و از مدرسه سبزه و ماهی جایزه گرفتن که ماهی بیچاره روز اول مرد.. یه کارت تبریک هم با نقاشی خودش بهم داد فداش بشم ایشالا جشن دانشگاهت فرشته نازم.. شنبه هم عقد عمه جون امیر بود و عمه راحیل هم متاهل شد و قرار بره تهران ایشالا.. فرشته منم حسابی برا عمه اش زبون ریخت و کلی هم رقصید. این روزها حسابی خوش زبونی می کنه و قربون صدقه ام میره.. امشب قرار ایشالا عزیز جون از سفر بیاد فکر نکنم دیگه وقت کنم بیام .. سال 91 هم با همه خاطرات خوب و بدش داره میره امیدوارم سال جدید برای همه سالی پر از خوشی و برکت باشه و پیشاپیش این سال و به همه دوستای گلم تبریک می گم.
دوست عزیزم مامان امیررضا که با کامنتهای پر مهرت شرمنده ام می کنی لطفا ادرس وبتون و بذارید که بتونم بیام مرسی
سفره هفت سین مدرسه
امیر کنار سفره
امیر و دوستش امیرعلی
مراسم عقد عمه همراه پرنیا و نیما