امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

مامان و امیر ناز

شادی تو همه خواسته من است

1391/11/4 10:04
نویسنده : مامان سمیه
843 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم. نازنینم روز به روز جلوی چشمام قد می کشی و بزرگ میشی و عشق من به تو هم با بزرگتر شدنت روز به روز بیشتر و بزرگتر میشه..سرگرمی این روزهات دیدن کارتون بخصوص کارتون اسکوبی دو که خیلی دوسش داری و بازی های مورد علاقه ات هم قایم باشک و نون بیار کباب ببر و مچ انداختنه.. حسابی هم سر و زبون داری و با حرفای با مزه ات همه رو به خنده می اندازی...چند وقتیه که خیلی بد غذا شدی و حسابی من اذیت می کنی. اگه تو غذا پیاز ببنی اصلا نمی خوری و عاشق ماهی هستی و اگه هر روز هم برات ماهی درست کنم باز استقبال می کنی خب این خیلی خوبه چون ماهی خیلی برات مفیده. هنوزم تو مدرسه باعث افتخارم هستی و هر وقت که می ام خانوم معلمت ازت تعریف می کنه و میگه چه از نظر درس و چه اخلاق شاگرد نمونه ای هستی بهت افتخار می کنم نازنینم.. پسر خوش سر و زبون و با محبت من می خوام بدونی که عاشق بوسه های گرمت و حرفای قشنگتم. اینکه وقتی مریض بودم و بابایی بهت می گفت مامان و نبوس مریض می شی گفتی نمیتونم بابایی مامان جونمه دوسش دارم من ببوسمش حالش خوب میشه چطور و با چه زبانی خدارو بابت اینکه فرشته ای مثل تورو بهم داد شاکر باشم تویی که دیدم یه روز داری زیر لبی یه چیزهایی می خونی و بهم فوت می کنی.. زود فهمیدم داری چیکار می کنی اخه هر روز که میری مدرسه برای سلامتیت ایه الکرسی میخونم و بهت فوت می کنم یه بار ازم پرسیدی مامان چیکار می کنی گفتم عزیزم این دعا رو که می خونم فرشته های خدا ازت محافظت می کنن تا سلامت بیای خونه اونوقت دیدم که خودت داری همون کارو می کنی دعا رو که بلد نبودی اما زیر لبی یه چیزهای می گفتی و بهم فوت می کردی مامانم دید و گفت امیرجون چیکار می کنی گفتی عزیز دارم دعا می کنم مامانم سالم باشه الهی فدات بشم چه عشقی می کنم از این پاکی و صداقت کودکانه ات یادمه چند وقته قبل یه بار دستای قشنگت و اوردی و گفتی مامان دستامو ببوس منم دستای نازتو بوسیدم بعدش بهت گفتم مامانی من عاشقتم و بوسیدنتو خیلی دوست دارم اما بچه ها بخاطر احترام به بزرگترهاشون بخصوص مامان و بابا که احترامشون واجبه بهتره که اینطوره دستاشون و نیارن که بگن مامان ببوس خیلی قشنگ نیس عزیزم گفتم من اگه دست عزیز و می بوسم چون مادرمه با اون دستاش برام زحمت کشیده ازم بزرگتره برای تشکر دستاش و می بوسم دیدم دوباره گفتی مامان دستامو ببوس منم بی هیچ حرفی دستات و گرفتم که ببوسم دیدم یهو دستت و کشیدی و نذاشتی و شروع کردی دستای من و بوسیدن و گفتی نه تو مامانمی واسم زحمت کشیدی الهییی نازنینم از اون به بعد همیشه دستامو می بوسی منم بوسه بارونت می کنم دستاتم می گیرم و می بوسم وقتی اعتراض می کنی می گم مامانی وقتی من و تو تنها هستیم ایراد نداره من عاشقتم دوست دارم ببوسمت تو پسر نازمی خدایا هزاران بار شکرت که منو لایق اسم مادری دونستی و این فرشته رو بهم داری خدایا همیشه سلامتی و موفقیتشو ازت می خوام و به همه کسایی که ارزوی مادر شدن دارن یه کوچولوی ناز بده امیننننننننننن

اینم فرشته سرماخورده من که دوشنبه تولد دوستش عرفان تو مدرسه بود خودش یه کتاب هدیه داد و این کتاب و هم هدیه گرفت

ناناز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ترنم
29 بهمن 91 14:54
واييييييييييي. بازم تولد . من عاشق تولد و كيكم. . گل پسري چقدر تو نازي آخه.