عزیزم شرمندم
عزیز دلم اومدم ازت معذرت بخوام بخاطر همه بی حوصله گی ها و بد اخلاقی های این روزهام... خودم می دونم چقدر بد شدم منی که اینهمه صبور بودم الان در مقابل شیطنتای بچه گانت زود عصبی می شم... روزه داری هم ضعیفترم کرده... تو هم که این روزها بیشتر اذیت می کنی یا شایدم من تو این گرما و با این تشنگی فکر می کنم تو شیطون تر شدی... وقتی فکر می کنم تو تنهایی همش حوصله ات سر می ره و اگه اینقد ورجه ورجه هم نکنی نمیشه قلبم اتیش می گیره که یه وقتایی بد عصبانی می شم بخدا همون موقع هم دلم برات پر میزنه ببخش عزیزم... دیروز یه کاری کردی خیلی عصبانی شدم و یکی زدم پشتت.. ببخشید گلم... اخه بعداظهر اصرار کردی که خوابم نمی اد منم گفتم خب من روزه دارم و حال ندارم تورو که نباید مجبور به خواب کنم واسه همین گفتم کنارم بشین بازی کن اما نفهمیدم کی رفتی از تو اشپزخونه مایع سفید کننده رو برداشتی و تو کیفم خالی کردی بغیر از پولها شناسنامم که تو کیف بود بر باد فنا رفت.. اولش که ظرف و رو میز دیدم نزدیک بود سکته کنم بوش تو اتاق پیچیده بود فکر کردم مایع توی ظرف و خوردی با ترس بهت گفتم خوردیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با یه قیافه حق به جانب گفتی : مگه من دیوونه ام.. وای که من دیوونه شدم وفتی شناسنامه مو دیدم اونوقت یکی زدمت و تو فرار کردی... سریع هم می خواستی زنگ بزنی واسه مدافع همیشگی ات یعنی عزیز... اخه من از دستت چیکار کنم... بعدش که ازت پرسیدم چرا اینکارو کردی گفتی می خواستم کمکت کنم اخه این چه جورشه؟؟؟ ترخدا بی حوصله گی ها و خسته ها مو ببخش... با نمک من این روزها هر کاری می کنی زودی می گی به جان ابوالفضل... وقتی هم می بینی من از دستت ناراحتم باران بوسه است که بر سر و روم می باری.. مامان حتی وقتی عصبانی ام از دستت عاشقتمممممممممممم...