امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

مامان و امیر ناز

عزیزم شرمندم

1391/5/18 19:33
نویسنده : مامان سمیه
1,266 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم اومدم ازت معذرت بخوام بخاطر همه بی حوصله گی ها و بد اخلاقی های این روزهام... خودم می دونم چقدر بد شدم منی که اینهمه صبور بودم الان در مقابل شیطنتای بچه گانت زود عصبی می شم... روزه داری هم ضعیفترم کرده... تو هم که این روزها بیشتر اذیت می کنی یا شایدم من تو این گرما و با این تشنگی فکر می کنم تو شیطون تر شدی... وقتی فکر می کنم تو تنهایی همش حوصله ات سر می ره و اگه اینقد ورجه ورجه هم نکنی نمیشه قلبم اتیش می گیره که یه وقتایی بد عصبانی می شم بخدا همون موقع هم دلم برات پر میزنه ببخش عزیزم... دیروز یه کاری کردی خیلی عصبانی شدم و یکی زدم پشتت.. ببخشید گلم... اخه بعداظهر اصرار کردی که خوابم نمی اد منم گفتم خب من روزه دارم و حال ندارم تورو که نباید مجبور به خواب کنم واسه همین گفتم کنارم بشین بازی کن اما نفهمیدم کی رفتی از تو اشپزخونه مایع سفید کننده رو برداشتی و تو کیفم خالی کردی بغیر از پولها شناسنامم که تو کیف بود بر باد فنا رفت.. اولش که ظرف و رو میز دیدم نزدیک بود سکته کنم بوش تو اتاق پیچیده بود فکر کردم مایع توی ظرف و خوردی با ترس بهت گفتم خوردیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با یه قیافه حق به جانب گفتی : مگه من دیوونه ام.. وای که من دیوونه شدم وفتی شناسنامه مو دیدم اونوقت یکی زدمت و تو فرار کردی... سریع هم می خواستی زنگ بزنی واسه مدافع همیشگی ات یعنی عزیز... اخه من از دستت چیکار کنم... بعدش که ازت پرسیدم چرا اینکارو کردی گفتی می خواستم کمکت کنم اخه این چه جورشه؟؟؟ ترخدا بی حوصله گی ها و خسته ها مو ببخش... با نمک من این روزها هر کاری می کنی زودی می گی به جان ابوالفضل... وقتی هم می بینی من از دستت ناراحتم باران بوسه است که بر سر و روم می باری.. مامان حتی وقتی عصبانی ام از دستت عاشقتمممممممممممم...

ن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

منا مامان یسنا
19 مرداد 91 13:35
سلام خوبین امیر جونم تنهایی بیا با یسنا بازی کن اونم مثل تو تنهاست.الهی مامانی فدای سرامیر واقعا درکتون میکنم خیلی سخته وسخت تر واسه امیردوستون داریم


مرسی عزیزم ما هم همینطور
مامان سونیا
19 مرداد 91 17:40
امیر رضا خاله اخه این چه کاری بود که کردی با مایع سفید کننده چیکار داری خاله


همین بگو خاله!!!!!!!111
مهلآ
19 مرداد 91 19:08
وآی چه پسر شیطونی داری ماشالله
من جای شما باشم هم هرو از دسترس خارج میکنم


اره عزیزم اینکارو کردم
مامان الینا
19 مرداد 91 21:05
سلام سمیه جون .خوشحالم کردی اومدی پیشم .پسرتون خیلی نازه ؛خدا حفظش کنه
نایسل
19 مرداد 91 23:05
آمیر جون خیلی حرکتتتتت خفنی زدی هاااااا به عقل جنم نمیرسیددد
نایسل
19 مرداد 91 23:06
فدات شم التمماس دعا

خوب شد که نخورده یا نریخته رو فرشی چیزی
خیلی ضد حاله حالا باید کلی دنبال شناسه نامه ات بدویی


فدای سرش باید عوض می شد
ilijoon
20 مرداد 91 12:40
خوب مامانم جون ميخواسته كيفت رو تميز كنه مهم نيتشه كه خير بوده
ilijoon
20 مرداد 91 12:41
حق داريد ماماني ولي بچه است ديگه از روي عمد كه اينكار رو نكرده قربونش برم شيرين زبونم
بهـــــــــــــار
20 مرداد 91 16:17
ای وای این دیگه چه کاری بود که امیرخان ما کرده خوبه اینقدر باهوش هست که نخوردتش وای خدا بهمون رحم کرده اگه میخورد
مهتاب
20 مرداد 91 17:17
سمیه جون با صبور باشی برای همه از این اتفاقها میفته . منم بود کنترل خودم از دست میادم
از امیر کوچلو نپرسیدی چرا فکر کرده اینطوری میشه به مامان کمک کرد ؟



نمی دونم شاید خواسته بشوره
مهتاب
20 مرداد 91 17:23
راستی در مورد نقاشی ها من از همین رنگ گواشهای معمولی استفاده کردم . بعد برای اینکه نقاشی ها پاک نشه اسپره جلا زدم . اگه میخوای از گواش استفاده کنی یک قسمت رو که کشیدی بزار خشک بشه بعد ادامه بده . فکرکنم امیر خیلی خوشش بیاد. فکر کنم بچه تو این سن عاشق این باب اسفنجی و بازی پرندگان خشمگین هستند موفق باشی
مامان سارینا
21 مرداد 91 0:16
واااای چه کارایی میکنی تو خاله!!!!!!!!



همین و بگو خاله جون
مامان آیهان جون
21 مرداد 91 11:18
واااااااااااااااااااااااااییییییییییییییی عجب کاری کردی خاله جون ، حالا خداجون رحم کرده به قول خودت عاقل بودی و نخوردیش
مامان گیسو جون
22 مرداد 91 1:11
هههههههههه سلام سمیه جونم به جون خودم دارم غش می کنم از خنده
فکرشو کن اگه 100 سال هم فکر می کردیم نمی تونستیم همچین کاری کنیم ببین فکرش تا کجا کارمیکنه
ای جانم شیطونی نشونه سلامتیه الهی همیشه تنش سلامت باشه
حالا چقدر پول بوده


سلام عزیزم اگه جای من بودی اشکت در می اومد
مامان فافا
22 مرداد 91 12:37
آخه این چه کمکیه که به مامان کردی
مامانی حق باشماست که عصبانی شدی،من هم بودم عصبی میشدم.
امیدوارم دیگه امیر جون از این کارهای خطرناک نکنه
هزارتا بوسسس برای امیر عزیزم


مرسی خاله جون بخیر گذشت
مامان امیر
23 مرداد 91 15:14
عزیزم کار خیییلی خطرناکی کردی ، مامانی حق داشته عصبانی بشه آخه شما را خیلی دوست داره . مواظب خودت باش گل پسر امیرم توی یه مسابقه شرکت کرده و اولین مسابقه اش هم هست خوشحال میشم تشریف بیارید به وبلاگش ، لینک مسابقه زیر عکسش گذاشته شده زیاد زمان نمیبره ، به گل پسرم کمک کنید تا در این مسابقه برنده بشه. با یه رأی طلایی دل مامانی امیر کوچولو رو شاد کنید.
مامان گیسو جون
23 مرداد 91 23:53
خصوصی داری
سیدمهدی
24 مرداد 91 4:22
سلام متاسفانه آپم دردناک هستش
مامانی وروجک
25 مرداد 91 23:53
الهی فداش شم .پسر این چه کاری بود که کردی زدی کیف و وسیله هارو درب و داغون کردی.سمیه جون راستشو بخوای بهت حق میدم اگه تا این حد عصبانی شده و باشی و زده باشیش.کنترل کردن خودمون تو اون شرایط عصبانیت سخته ولی گاهی اوقات واقعا صبر ادم لبریز میشه.امیر جون هم قول میده دیگه مامان جونش رو عصبانی نکنه


مرسی خاله جون قول می دم
مامان یسنا
26 مرداد 91 14:33
سلام یسنا با تولدش اپه
مامی امیرحسین
26 مرداد 91 16:12
وای وای چه کردی عزیزم...میخواستی کیف مامانو تمیز تمیز کنی؟بازم خدا رو شکر که نخوردی.
انا
4 شهریور 91 17:51
سلام گل پسرت چه ماه هست پس من و شما تغرییبا اخلاقمون یه جوره چون هم من امیر رو دوست دارمهم شما هم امیر رضا رو دوستش دارم هم امیر محمد رو رمز مطالبم:ساشا این رو به فارسی بنویس تو قسمت نظرات
مریم مامان بهراد و آراد
12 شهریور 91 15:40
چه پسر نازی ماشالله منم خوشحال می شم با شما تبادل لینک داشته باشم