امیرنازم در هفته ای که گذشت
روز جمعه رفتیم تولد طاها پسر دختر دایی ام. اما از اونجایی که تو به شدت منتظر روز تولد خودت هستی همش گریه می کردی که چرا من و زودتر به دنیا نیاوردی چرا تولد طاها زودتره؟ حالا هر چی من توضیح می دادم تو از اون بزرگتری فقط ماه تولدتون فرق داره مگه راضی می شدی اخرش دیدم که اصلا تولد و دوست نداری بدتر اگه بمونی و کادوهاشو ببینی غصه می خوری زنگ زدم بابایی اومد بردتت. برات کیک اوردم و خوردی لااقل کادو ها رو ندیدی غصه بخوری فدات بشم که این همه کادو دوست داری با این همه انبوه اسباب بازی که داری.
اینجا عکس شما و طاها قبل تولد دیگه چون قرار نبود بمونی لباستو عوض نکردم
شنبه هم که دو تایی خونه بودیم گفتم تو این اخرین روزهای اقامتمون تو بابلسر بریم کنار رودخانه کمی استفاده کنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی