امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

مامان و امیر ناز

ماجراهای من و مهدکودک امیررضا

1390/8/2 23:15
نویسنده : مامان سمیه
800 بازدید
اشتراک گذاری

ماجراهای من و مهدکودک امیررضا

اخه نازگل چرا اینجوری می کنی؟ دیگه دارم کلافه می شم. دیروز که هزارتا بهانه اوردی و نرفتی مهد. امروز هم که اینقد گریه کردی که مجبور شدم باهات بیام بعد 1 ماه هنوز عادت نکردی. صبح که بیدار شدی با یه قیافه مظلوم و ناراحت گفتی مامان کاش اصلا ماست نمی خوردم. گفتم چرا نازم؟ گفتی: اخه اگه ماست نمی خوردم بزرگ نمی شدم که مجبور شم برم مهد!!الهی مادر فدای اون سادگیت بشه که فکر می کنی بزرگ شدن به ماست خوردن! گفتم مامانی اخه چرا مهد و دوست نداری؟ گفتی اخه تورو دوست دارم دلم برات تنگ میشه. اخه نازنینم کاش می فهمیدی لازمه که بری دعا کنین زودتر عادت کنه پسرم اینکه ناراحت میشه دیوونم می کنه!

                 خونه خاله فاطمه      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مرمر
3 آبان 90 11:48
سلام سمیه جون، ماشاالله امیر چقدر بزرگ شده، ایشالله دامادش کنی و زیر سایه پدر و مادرش شاد و تندرست باشه. مرسی که به وبلاگم سر زدی


مرسی عزیزم همینطور ریحانه جون
مامان ترنم
8 بهمن 91 9:42
سلام. دختري منم هم سن پسر شماست. آخ كه مي‌دونم چقدر سخته اينكه بچه‌ها دلتنگي‌هاشون رو بهانه مي‌كنن كه مهد نرن. خدا كنه هميشه اين بچه‌ها زير سايه پدر و مادر موفق باشن.
مامان ترنم
8 بهمن 91 9:44
راستي لينك شديد با افتخار. دوست داشتيد به وبلاگ ما هم سر بزنيد.