مهدکودک
خبر خبر
امیرنازم امروز رفت مهدکودک.قربونش برم بهتر از اونی بود که انتظار داشتم. درسته که همش حواسش بود که بیرون کلاس هستم یا نه؟ یه بارم که فکر کرد نیستم سریع جشمای خوشگلش بارونی شد.اما با توجه به وابستگیش به من بازم خوب بود. البته دوست نداشتم ببرمش مهد اما از اونجایی که تک نوه است و همبازی نداره دیدم بهتره که یه چند ساعتی با همسن و سالاش باشه. مهدش یه جو مذهبی هم داره که واسه تربیت مذهبی بچه هم خوبه. بزودی عکسای خوشگلشو می ذارم
اینم تو حیاط مهدش داره با کنجکاوی برنامه رو میبینه روز دوم بردمش و خودم اومدم البته نمی ذاشت بیام می گفت تو حیاط بمون اما مربیش گفت بهتره بری.من رفتم خونه اما تمام مدت دلم پیشش بود که داره چیکار می کنه. وقتی ظهر رفتم دنبالش کلی شاکی بود که چرا تنهاش گذاشتم.