خوشگلم یاد گرفته عدد بنویسه

فرشته من چهارشنبه که اومد خونه دیدم خانوم معلمش 5 تا عدد و نوشته تا اون از روش رو نویسی کنه.. کنارش نشستم تا بنویسه.. اولش ازش خواستم که بخونه امیرم همینطوری تا  عدد 20 رو بلد بود بشماره اما نوشتن و خوندنش و بلد نیس. جالب این بود که چند بار به جای 2 می گفت 3 فکر کنم بخاطر شباهت نوشتن بود بعدش یه داستان طولانی سر نوشتن عدد 4 داشتیم هر چی بهش یاد می دادم بازم برعکس می نوشت خلاصه اخرشم درست و حسابی یاد نگرفت.. منم نخواستم زیاد بهش فشار بیارم.. 5 خیلی زود یاد گرفت بهش می گه قلب برعکس! خلاصه داستانی داشتیم.. شب جمعه هم چهلم پدربزرگم بود اونجا با یکی از مهمونا که از گرگان اومده بود به اسم داریوش دوست شد.. پسر خیلی مودب و مهربونی بود و با اینکه چهار سالی از امیرم بزرگتر بود حسابی باهاش بازی کرد امیرم هم خیلی ازش خوشش اومد می رفت بغلش می کرد داریوش خیلی خوشش می اومد و به مامانش می گفت چقدر این بچه مهربونه و از مامانش خواست شماره من و بگیره تا بتونه با امیرجون حرف بزنه.. اخه گل پسرم تا یه بچه می بینه سریع ارتباط برقرار می کنه و اقا داریوشم که حسابی اقا بود کلی باهاش اخت شد.. جمعه هم با بابایی و عمه هاش رفت خونه عمو رحیم محبوبش و خلاصه حسابی بهش خوش گذشت من بخاطر مهمونی خونه داییم باهاش نرفتم و حسابی دلم واسش تنگ شد اما خوشحال بودم که به فرشته ام خوش گذشت..

اینجا خونه عزیزجون پسرم حاضر شده بره خونه عمو رحیم