بازی با همبازی ها
سلام نازم. دیروز کلی بهت خوش گذشت. از صبح رفتیم خونه داییم و بعد خاله ام که تو عاشق بازی کردن با بچه های خاله ام که کی 8 و دیگری 9 ساله است . از صبح تا شب باهاشون بازی کردی و کلی بهت خوش گذشت.فقط صبح پسر دخترداییم ابولفضل که یه کمی شیطونه بود زیاد باهاش نمیشاختی و ازش عصبانی می شدی. خدارو شکر الان بیشتر یاد گرفتی تا با بچه ها کنار بیای اما یه وقتایی هم عصبانی می شدی و اینجور وقتها سریع اشکت در میاد. یه چند وقتیه تاکید زیادی به مرد بودنت داری و اگه کسی باهات شوخی کنه که دختری حسابی عصبانی می شی. کلا اون پسر اروم سال گذشته جاش و داده به یه پسر شیطون و پر انرژی که یه وقتایی که کاری می کنی که ادم حسابی عصبانی میشه ببخشید که بعضی وقتها دعوات می کنم فکر کن دیگه چکار می کنی که صدای من و که به صبر و حوصله معروفم و در می اری.امروز خونه مامانم مثل همیشه داشتی با بابام دو تایی کل کل می کردین. می خواستی بهش بگی خونه اون پدرجونم بزرگه اپارتمانی چند طبقه است هی تند تند می گفتی خونه پدرچونم بلنده ترقه داره (منظورت طبقه بود) کلی خندیدیم فدات بشم که اینقد ساده و با مزه ای. عاشقتم نازم. جدیدا یاد گرفتی همش وقتی اشتباه می کنی پشت سر هم ببخشید می گی هر چی ام می گم گلم بعضی وقتها وقتی یه کاری می کنی ببخشید دیگه فایده نداره کو گوش شنوا فکر می کنی با ببخشید همه چی حل میشه. سریع هم دستمو می بوسی و توقع داری ازت ناراحت نباشم. قربونت برم من همیشه دوستت دارم.همیشه هم بهت می گم تو واسم از همه عالم مهمتری و چقدر هم کیف می کنی وقتی این و بهت می گم.