امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

مامان و امیر ناز

قافله عمر

1390/6/22 17:42
نویسنده : مامان سمیه
808 بازدید
اشتراک گذاری

قافله عمر

فردا تولدمه. این روزا درگیر یه حس خاصم. دوست داشتم کمی حرفایی که تو دلم بنویسم. یه احساس متفاوتی دارم این جمله همش تو سرمه (این قافله عمر عجب می گذرد) یه روز از یکی شنیدم انگار عمرت از روزی که مادر میشی رو دور تند می گذره و من حالا کاملا اینو احساس می کنم... وقتی امیر جونمو میبینم با خودم فکر می کنم که چقد زود بزرگ می شه و چقدر دنیام با به دنیا اومدنش عوض شد.. یهو قلبم پر شد از یه عشق و دلواپسی عمیق واسه موجود کوچولویی که تو بغلم بود. یادش بخیر تو روزای قشنگ دبیرستان وقتی یکی از بچه ها با یه فلز رو نبض بقیه دخترا به اصطلاح فال می گرفت تا بهشون بگه در اینده چند تا بچه دارند چقدر اون اینده به نظرم دور می اومد و کارش واسم خنده دار. فکر می کردم حالا یه دنیا با مادر شدن فاصله دارم اما خیلی زود دیدم که نام مقدس مادر رو روم گذاشتن.این سالها تو زندگی هر مادری ارزشمند و به یادموندنیه. شاید تو دنیای امروز وقتی فرشته هامون بزرگ شدند کمتر فرصت کنارمون بودن و داشته باشند واسه همین دوست دارم لحظه لحظه این کنار هم بودن قشنگ و به خاطر بسپارم این عشق نابی که بین من و پسرمه گرمی اغوش کوچولوش و ابراز علاقه اش که با اون حرف زدن قشنگش می گه مامانی عاشقتم. نازنینم می خوام بدونی تا ابد عاشقتم و مثل همه مادرها نگران وجود نازنینت.

                                

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سيد كوچولو
24 شهریور 90 23:42
مرسی از لطفت عزیزم