تقدیم به فرشته ای از راه نرسیده
سلام عزیز دل خاله اینقدر ذوق دارم که نمی دونم چی برات بنویسم.. از وقتی دو روز قبل یعنی جمعه بعداظهر مامانت بهم خبر داد که یه تو راهی داره از خوشحالی نمی دونم چیکار کنم اخه مامانت خیلی واسم عزیزه از یه خواهرم بیشتر واسه همین خبر مادر شدنش اینهمه خوشحالم کرد و اینکه بلاخره تصمیم گرفت تورو به این دنیا دعوت کنه خیلی برام خوشحال کننده است.. اولش باید خودم بهت معرفی کنم نازنینم که هنوز نمی دونم پسری یا دختر بعدها وقتی به دنیا بیای من و به اسم خاله سمیه میشناسی.. من و مامانت خیلی کوچیک بودیم حتی از امیرنازمم هم کوچکتر که با هم همسایه دیوار به دیوار شدیم و بهترین دوستای هم. قشنگترین روزهای کودکیم کنار مادرت و تو اون کوچه بن بست رقم خورد چقدر با هم بازی می کردیم و بهمون خوش می گذشت وقتی به نوجوونی رسیدیم دیگه شدیم همراز هم و دوستای جون جونی حتی یادم نمیاد یه بارم دعوا کرده باشیم و از هم ناراحت شده باشیم بعد که من رفتم دانشگاه و خیلی زود ازدواج کردم بازم این دوستی ادامه داشت حتی وقتی مادرت واسه درس خوندن یه شهر دیگه رفت بازم همیشه از هم خبر داشتیم و من چند باری به خوابگاهش رفتم مامانت وقتی عروس شد که من یه پسر کوچولو داشتم و چقدر شب قشنگی بود که نزدیک ترین دوست و خواهرم و در کنار کسی می دیم که لایقشه خدارو شکر باباییت خیلی اقاست خوشحالم که خوشبختن با اینکه از نظر مسافت ازم دور شده اما همیشه از حال هم خبر داریم و تو هر فرصتی همدیگر و می بینیم.. حالا خوشبختیشون با حضور تو داره کامل میشه وای خدای من میبینی گریه ام گرفته باورم نمیشه فاطمه جونم داره مادر میشه.. از صمیم قلب ارزو می کنم که تو فرشته کوچولو بالهات و به سلامت به زمین بذاری و تو اغوش پدر مادرت ببینمت بهت قول می دم که بهترین مامان دنیا رو داری.. فاطمه نازنینم از اینجا مادر شدنت و بهت تبریک میگم امیدوارم این روزها رو به سلامت بگذرونی امیر جونمم از اینکه خاله فاطمه قراره نی نی بیاره خیلی خوشحال شد هر دومون برا دیدنت لحظه شماری می کنیم...