سلامی دوباره
سلام ناز پسرم ببخشید این دفه غیبتم یه خورده طولانی شد.. اخه این چند وقت یا مهمون داشتیم یا مهمونی بودیم یه دو روزی رفتیم محمود اباد.. بخاطر تعطیلات تهران خیلی شلوغ بود اما چون بچه های همسن و سالت اونجا بودن خیلی بهت خوش گذشت.. بعدشم که مهمون داشتیم و یه بارم سارینا جون اومد و با هم رفتیم بابلسر.. یه شبم که الهام جون اومده بود بس که مهربونه و همش باهات بازی می کنه توهم زدی که همش باید با تو باشه و وقتی می اومد پیش من حسابی شاکی می شدی و م خواستی فقط با تو بازی کنه... این روزها عسل مامان یه کم تپل شده و هر جا می ریم متوجه تعغیرت می شن.. از وقتی رفتی ژیمناستیک غذا خوردنت بیشتر شده و کمی چاقتر شدی.. خلاصه این روزها همچنان مثل قبل اگه من حواسم نباشه دوست داری همش کارتون ببینی.. جدیدا به برنامه عمو پورنگ خیلی علاقه نشون می دی و مثل همین الان می شینی و می بینی و کلی می خندی و اون تیکه کشتله امیر محمد و درست عین خودش تکرار می کنی.. هوای شهرمون خیلی خنک شده و داره یاد اوری می کنه که تابستون داره میره و پاییز داره می اد... من تابستون و با همه گرماش خیلی دوست دارم واسه همین تموم شدنش خوشحالم نمی کنه امسالم بخاط ماه رمضون نشد درست و حسابی شنا کنیم ایشالا تو این روزهای باقیمانده ببریمت دریا و حسابی شنا کنی...