امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

مامان و امیر ناز

شام غریبان

1390/9/20 13:09
نویسنده : مامان سمیه
911 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم غروب عاشوار بردمت مراسم اتیش زدن خیمه های امام حسین. چون خیلی شلوغ بود خاله فاطمه زحمت کشید و بردت جلو تا بتونی مراسم و ببینی. بماند که با سوالات سرش و بردیچشمک دو نفر با لباس های قرمز اومدن و بچه هایی را با طناب اوردن بعدشم خیمه ها رو به یاد غروب عاشورا اتیش زدن. تو اول با دیدن اون ادمای شمشیر بدست ترسیدی اما وقتی خاله فاطمه توضیح داد که این نمایشه ارووم شدی. هی می گفتی کاش بیاد جلو تا گازش بگیرم. بعدشم اومدی بهم گفتی مامان من می خوام یزید بشم بعد تا صورت ناراضی منو دیدی گفتی نه می خوام نمایش رزید بشم اخه به یزید می گی رزید! تا به منم شمشیر بدن. بعدشم که رفتیم جای دیگه دوباره یزید دیدی به یه دختر کوچولو که اونجا بود گفتی من فردا یه رزید دیدم خیلی با کلاس بود همه لباساش قرمز بود. (اخه زمان و هنوز بلد نیستی همش می گی فردا یا امروز) خلاصه کلی با مزه تحلیل می کردی. غروب تاسوعا هم بردیمت خیمه گاه اونجا می گفتن که یا حسین بگین تو هم می گفتی تا شمع بگیری..

خیمه گاه

امیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان وروجک
21 آذر 90 22:27
سلام امیرناز خیلی باحالی خالهوهمچنین بانمکی بوس