هفته ای که گذشت
سلام عزیزم تو این هفته شبهای قدر و داشتیم که تو به لطف پرشین تون پیش بابایی موندی و من تونستم تو مراسمات شب قدر شرکت کنم البته یه شب با بابایی رفتی و وقتی خسته شدی رفتین خونه خوابیدی.. دو شبم همراه به قول تو خاله فاطمه تهرانه رفتیم پارک و یه بارم دریا و افطار و کنار دریا خوردیم و کلی خوش گذشت پریشب هم با عمو جواد و عمه هات رفتیم دریا کنار اونجا کلی بازی کردی خلاصه این هفته واست خوب بود.. این روزها علاقه زیادی به کمدی لرل و هاردی یا به قول خودت درر و هاردی پیدا کردی و با مامانم می شینی با علاقه نگاه می کنی و کلی می خندی و بعدش دوباره واسه مامانم تعریف می کنی... فدات بشم که اینقدر عاشق خندیدن و کمدی هستی.. این تعطیلاتم که هنوز معلوم نیس کجا بریم اما ایشالا بهت خوش بگذره.. دیشب جشن دندونی برادرزاده نازم محراب جون بود که تو از عزیز یه ست بن تن مه به قول خودت تقدیم می شه کادو گرفتی کلی هم ذوق کردی زندایی هم بهت کادو داد دستشون درد نکنه.. از اول مهمونی منتظر بودی کی بهت کادو می دن متاسفانه گوشیم خراب شد نشد عکس بگیرم هر وفت عکسارو از زندایی گرفتم می ذارم برات..
اینم خوشتیپ مامان
خب اینم عکس امیر تو جشن دندونی محراب جونم
اینم خوشگل عمه
اینم کیکش
محراب جونم کل جشن بداخلاق بود نذاشت یه عکس قشنگ بگیریم