دریا
حدودا یه ماهی میشه هوای شهرمون خنک شده و نشد امیرجون و ببریم دریا. واسه همین پنج شنبه شب ترجیح داد به جای اینکه با مامان بره عروسی داداش خاله اعظم همراه بابایی بره استخر. بابایی براش جلیقه خرید و کلی بهش خوش گذشت جمعه هم همراه پدرجون رفتیم دریا. اما چون دریا طوفانی بود نتونست شنا کنه. اما کلی با پدرجون کنار ساحل نقاشی کشی و شن بازی کرد و بهش خوش گذشت. بعدش هم پدرجون بردش پارک و سرسره بادی محبوش و سوار شد و یه اسباب بازی هم پدرجون واسش خرید خلاصه کلی خوش بحالش شد. شب هم همراه ما سحری خورد. بماند از صبح تا حالا مشغول خوردن!
امیرنازم جلیقه شو پوشیده بهم نشون بده بعد بره استخر
در حال بازی با پدرجون دریا عزت اباد
بابایی ممنونم
وای ساحل و ببینید چیکارش کردن واقعا دلم می سوزه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی