ژیمناستیک
عزیز دلم از دوشنبه رفته ژیمناستیک. کلی ذوق رفتن داشتن و واسه رفتن روزشماری می کرد. روز اول به مربیش گفتم که چقدر ژیمناستیک و دوست داری و ازش خواستم کمی هوانو داشته باشه. امروز که جلسه دوم بود مربی چند تا از بچه ها رو که حرف گوش نمی دادن با یه تمرین تنبیه کرد اما تورو که خوب همه حرکتها رو انجام می دادی بوسید و تشویق کرد. فدات بشم که اگه دیگری تنبیه بشه تو سریع حساب کار دستت می اد و می ترسی. مربی در گوشت گفت که فقط بچه های شیطون تنبیه میشن نه پسرهای خوبی مثل تو. فدات بشم که مربی هم فهمید که تو ترسیدی. اخر کلاسم من و صدا کرد و گفت که تو خونه واست توضیح بدم که چرا بچه ها تنبیه شدن و کلی ازت تعریف کرد که خیلی پسر با ادب و حرف گوش کنی هستی . حالا بماند که خونه این همه اقا نیستی و یه وقتایی کلی حرصم می دی اما همینکه بیرون از خونه اینهمه اقایی خیلی خوبه. خوب بلاخره تو خونه یه ذره شیطنت داری دیگههه.
چند وقتی با اینکه فوتبال و دوست نداری به شدت استقلالی شدی به هوای بابایی. واسه همین لباس ابی خواستی.
اینم یه عکس از دیروز که با عمه راحیل اینا رفتیم سی سنگان وای که چقدر دریای باحالی بود و من دلم می خواست شنا کنم تو اونجا با پسری به اسم ارش دوست شدی و شنا کردی جالب این بود وقتی اسمشو یادت می رفت می گفتی مامان همون پسره که پوستش قهواه ایه!